از اعتمادی که به شما ندارم!

با سعید گاهی هم اتاق میشدم . هموفیل بود و مادرش هر بار که من را میدید خدا را شکر میکرد که سعید فقط هموفیل است .
از روستا می آمدند . پدر سعید میگفت حتی اگر زمینشان را هم بفروشند نمیگذارد سعید در بیمارستان دولتی بستری شود . نه اینکه بیمارستان خصوصی سوسک نداشت ، سوسکهایش بالدار نبودند.
یک سالی میگذشت از تمام شدن شیمی درمانی که در مطب دکتر وثوق سعید را دیدیم . با مادرش که اینبار مرا که دید تسبیحش را نچرخاند . سعید ایدز گرفته بود!
tl032852.jpg
فکر میکردم وقتی این خبر به سعید برسد چند متر از زمینشان مانده ، و چند تا از گاوهایشان ، و چند کیلو از خانواده شان .
کیلو ؛ واحد شمارش خوبی شده است این روزها.

31 comments so far

  1. پزشك 78 on

    فقط ميشه گفت متاسفم…و آيا كاري جز تاسف تاكنون از دستمان برآمده؟1

  2. مسواک on

    ممنونم. واقعا لذت بردم از این نوشته و نوشته های دیگرت

  3. رازقی on

    یه دنیا ممنون از لطف و محبتت نازنین ….
    احتمالا تصادفی بهم سر زدی اما از اینکه رد پاتو موقع رفتن جا گذاشتی ممنونم … میدونم که میتونستی این کارو نکنی … پس:از محبتت ممنونم … چسبید …. خیلی زیاد !

  4. رازقی on

    یه دوستی برام پیغام گذاشه بود که روزای خوب زندگی رو باید زندگی کرد و باید لذت برد …. من بهش اضافه کرده بودم که روزهای خوب زندگی رو باید ساخت … حیفم اومد بهت نگم که تو مصداق عینی این ساختنی …

  5. grayidea on

    اتفاقي پيدات كردم . اولش شوكه شدم . چندتا از نوشته هاتو خوندم ولي نفهميدم كه بايد چي صدات كنم ؟ اسمت ، سنت و … اگر خواستي به چيزاي ديگه هم فكر كني بيا پيشم.از دوستيت خوشحال مي شم .

  6. سينا on

    «جام مي و خون دل هريك به كسي دادند…»
    شايد بعضي وقتها مجبور باشيم به قسمت اعتقاد پيدا كنيم.

  7. آهو on

    سلام. نمیدونم چه جوری پیدام کردی. شاید چون پستم در باره ی سرطان بود. درست هم متوجه نشدم که خودت سرطان داری یا ملا یکی از نزدیکات. نمیدونم باید چی بگم؟ چی آرزو کنم؟ چی دعا کنم؟ هیچی معلوم نیست. همه توی یه اتفاق فهمیدن بیمار شدن. به هر حال این کار تو یعنی نوشتن یعنی اینکه تو داری از زنده بودنت یه لدتی میبری حتی اگه اون لت لذت نوشتن یه پست باشه که چند نفر بخونن. میدونی؟من فکر میکنم همه ی آدمای زمین یه جورایی مریضن. و همه ی زندگیشون صرف این میشه که کاری کنن با اون مریضی کنار بیان. امیدوارم خوش باشی.

  8. saeedsaeedi on

    سلام دوست عزيز ممنون از همياري شما در تلاش هستيم كه با نام خود نازنين حسابي افتتاح كنيم كه دوستان همياري خود را در اين زمينه به اين حساب و.اريز نمايند در اولين فرصت شماره حساب را براي در وبلاگ ميگذارم
    باتشكر فراوان
    سعيدسعيدي

  9. dr .sabooki on

    سلام
    از ای میلتون ممنونم
    به نظر من انسان نباید نسبت به محیط اطرافش بی تفاوت باشه و من به خانواده های این افراد توصیه می کنم دست از شکایت بر ندارند تا حداقل مسئولین با دقت بیشتری خون وارد کنند یا خون های داخل را تست hivکنند
    من دو تا از بهترین دوستانم تالاسمی ماژو هستند و نیاز مند خون. همیشه این نگرانی را برای آنها دارم.
    از اینکه تمامی جوانب را در نظر می گیرید خیلی خوب است امید وارم موفق باشید.

  10. bizbloger on

    اولين باره وبلاگ شما را مي بينم! نمي دانم چه بگويم! كپ كرده ام! چيزي بين حيرت، ستايش…!

  11. grayidea on

    سلام دوست عزيزم !
    من بهت سر مي زنم ولي نمي دونم چرا اينقدر دير به دير مي نويسي ؟ اميدوارم فعالتر ببينمت !

  12. هاله on

    با سلام‌های فراوان.

    اول این که خیلی از آشنائی با وب‌لاگ‌تون خوش‌حال‌ام (از طریق وب‌لاگ‌ دوست خوب‌ام شیرین به خونه‌تون پرتاب شدم). دوم این‌که می‌خواستم براتون ای‌میل بفرستم ولی آدرس‌ای تو این صفحه ندیدم – اگر ممکنه خودتون با من تماس بگیرید. آدرس من:

    haleh(at)mithras[dot]org

    برای خودتون و مادر آرزوی موفقیت می‌کنم.

  13. ندا on

    من تمام پست هاتونو خوندم. من بدم نمیاد توی این زمینه کمک داوطلبانه بکنم، مثلا چیزهایی که توی یه پستی گفته بودی در مورد کارایی مثل تغییر دادن روحیه‌ی بچه های بستری با کارایی مثل خوندن کتاب یا حتی درست کردن کاردستی، یا شاید کمی ترجمه اگه وقتم و سوادم قد بده! حالا ترجمه‌ها رو مثلا می شه توی روزنامه چاپ کرد، ولی اگه طوری چاپ بشه که مستقیم به دست مخاطب های خاصش برسه خیلی بهتره که باز این در نبود یه سازمان (گیریم مردمی) غیرممکنه. یا رفتن به بیمارستان و ارتباط با بچه ها هم از اون کارها است که احتمال زیاد می دم خیلی سخت باشه! مسوولین بیمارستان این قدر سرشون شلوغه که به این چیزها بها نمی دن و اصلا این مزاحمت براشون تلقی می شه که یکی سرشو بندازه پایین بره بگه من می خوام برای بچه ها کتاب بخونم و بهشون کاردستی یاد بدم! احتمالا کلی گیر میدن که تو کی هستی و از کجا اومدی و هدفت چیه و این حرفا!

  14. lukadium on

    سلام.چرا کم مینویسی؟

  15. نازنین on

    سلام. اگه کاری تز دستم برای بچه ها بر میاد، خبرم کن دوست عزیز. منتظرم.

  16. نازنین on

    سلام. اگه کاری از دستم برای بچه ها بر میاد، خبرم کن دوست عزیز. منتظرم.

  17. فرهاد on

    سلام
    من آدرس شما رو از وبلاگ آقای مزیدی برداشتم
    مطالبت ساده و جالب هست و بسیار خوشحال شدم از آشنایی با وبلاگ شما
    خوشحال میشم یه سری هم به من بزنین

  18. soboone on

    سلام حتماً به وبلاگ من سر بزن لطفاً
    http://soboone.wordpress.com

  19. soboone on

    سلام به وبلاگ من هم سر بزنید

  20. grayidea on

    اصلا قصد داري باز هم بنويسي ؟ خيلي دير كرديا!!

  21. نسرین علیپور on

    سلام دوست خوبم. باز هم بنویس.شاید نوشتن درمانی عمیق برای دردی کهنه باشد. من آن را آزموده ام. منتظر هستم.

  22. شقایق on

    سلام عزیزم.یه سوال پرسیدی.از کجا شروع کنم؟ نظر من اینه.اگر واقعا می خوای شروع کنی و دوست داری ادامه بدی اول از همه باید یه گروه پیدا کنی که باهاش راحت باشی.اول باید از برنامه های سبک و تفریحی شروع کنی و کم کم گسترشش بدی.اگر واقعا دوست داری می تونم به یکی از دوستام که تهرانه وبگم ببینم گروه خوبی رو می تونه بهت معرفی کنه.برای من که راه خوبی بود.اگر برای تو هم به همون خوبی باشه خوشحال میشم بتونم کمکت کنم:*

  23. cardio on

    برام خوندن وبلاگت واقعا جالب بود توصیف بیمارستان از نگاه بیمار و همراه بیمار … البته خیلی وقتا سعی می کنم اینکار رو بکنم اما خوندن تجربه های واقعی تو واقعا یه چیز دیگه است

  24. sara on

    سلام. یه چند بار سر زدم بهت. همون پست قبلی بود. فکر می کردم دیگه آپ نمی کنی . این بار اومدم دیدم به . چه همه نوشتی.
    این پستت ادمو یاد این می اندازه که همیشه خدارو شکر کنه . چون همیشه بدتر از خودشم هست. راستی شما الان خودتون چه رشته ای می خونین؟پزشکی ؟راستی کتابی که گفتم خوندی؟

  25. ریحان on

    چقدر بده که جز تاسف خوردن کار دیگه ای نشه کرد…

  26. مريم on

    سلام ….سلامتي نعمتيست كه تا نداشته باشي قدرش را نمي داني …..به سلامت

  27. نگارنده on

    سلام عزيزم وبلاگت عاليه بهت تبريك مي گم به خاطر داشتن چنين وبلاگ خوبي 🙂

  28. yasamin zargari on

    بيماري سرطان، تجربه ای است که امروزه بسياري را در سطح جهان درگير خود نموده است.
    اثرات عميق دوره درمان که در جسم و روح فرد بهبوديافته و نزديکانش باقي مي ماند قسمتي از اين تجربه هستند.
    شفا، سلامت و بازگشت به زندگي روزي است که هر همتجربه اميدوار است که دير يا زود فرا رسد. چالش بزرگ در اين دوران پايداري اميد است. در اين راه چه بهتر که همراه و هم دم داشته باشيم.
    موسسه سپاس با هدف اطلاع رسانی، آموزش، حمایت، و گردهم آوردن افراد بهبودیافته و خانواده هایشان و همچنین افرادی که یکی از عزیزان خود را در طی این تجربه از دست داده اند تاسیس شده است.

  29. Dr. Serdar on

    با تقدیم سلام . خسته نباشید .
    مطالب شما را مدتی است پیگیری میکنم . برایم جالب بودند . برای ارتباط بیشتر شما را لینک داده ام . کامیاب باشید .

  30. علی بیاگوی on

    سلام می خواستم ازت اجازه بگیرم برای استفاده از مطالبت .. با نام خودت در سایت خبری ام .. دیشب خواب دیدم سرطان گرفتم امروز اتفاقی شما رو پیدا كردم


برای sara پاسخی بگذارید لغو پاسخ